جهنم است بهشتی که جز عذاب نداردکه جز عذاب ندارد دلی که تاب نداردچگونه آنکه زنش بر زمین نخورده بفهمد؟که گاه غُضهی یک مرد احتساب نداردسوالِ اینکه چه بوده گناهِ مادرِ ساداتدرست مثل سلامِ علی جواب نداردچه انتظاری از اعجازِ دربِ سوخته داری؟گلی که له شده در زیرِ پا، گلاب نداردگُلی که میخ، در آتش گرفته پیرهنش رامیانِ مُردن و پژمردن انتخاب نداردهمین که بوی تو پیچید ای عصارهی
یاسینسویِ تو خادمه کاری به جز شتاب نداردبگو به آنکه تو را زد به قصدِ قُرب در اینجادگر شنیدنِ فریادِ زن ثواب نداردبه آنکسی که لگد زد، بگو که سینهی گندممیانِ شعله دگر تابِ آسیاب ندارددر آن میانه که قنفذ به ما بلند بخنددمغیره از زدنت هیچ اجتناب نداردتمامِ شهر چنین که تو را زدند حسابیحساب کردم و دیدم کسی حساب نداردغرورِ من سرِ دستِ شکستهی تو شکستهوگرنه دستِ علی غُصهی طناب نداردشبی که سیلیِ شلاق سرمه ریخت به چشمتاز آن به بعد نگاهِ تو میلِ خواب نداردکم است دندهای از پهلویت وگرنه عزیزمز جا بلند شدن اینهمه عذاب نداردکجا برم غمِ ناموس و درد دل به گویم؟کسی شبیه دلم خانهی خراب ندارداز آن جمال، همین چند استخوانِ شکستهبه جز جلالتِ یک اسم بین قاب نداردبه خاکِ خونیِ کوچه قسم که هیچ امیدیبه ماندنِ تو بدین وضع، بوتراب نداردفرات، مهریهات بود، ای دریغ که سهمیاز آن، حسین به قدرِ دو قطره آب ندارداگرچه سوخته بعد از حسین صورتش، اماگلایه مادرِ اصغر از آفتاب نداردبه بیکسیِ حسن گریه میکنی دمِ آخرکه همسری به وفاداریِ رباب ندارد#ظهیر_مومنی حدود ساعت باران......
ادامه مطلبما را در سایت حدود ساعت باران... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : bzahirmomenif بازدید : 13 تاريخ : چهارشنبه 8 آذر 1402 ساعت: 13:37